دوباره عشق...

ساخت وبلاگ
بوی زندگی می دهد ۳۰ سالگی کتاب می‌خوانی قهوه دم می کنی معشوقه یک عاشق هستی سخت کار می کنی دم غروب سیگاری روشن می‌کنی و بی دغدغه لابه لای برگ های پاییز گم می شوی چه زهر شیرینی است عشق بی تاب و سرکش می شوی برای آمیختن در او پر از اشتیاق می شوی برای نفس کشیدن چه وابستگی دلپذیری ؛ برای هر شروعی دیر است و برای هر پایانی زود مثل ماهی رسیده به اقیانوس، گمگشته و حیرانی اما شادمان سوز سرمای مهر مانند آب خنکیست بر تن گرگرفتگی و داغ مرداد ماهیت و این عشق ممنوع مثل خزعبلات ذهن بیمار یک دکتر...
ما را در سایت خزعبلات ذهن بیمار یک دکتر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nahid-e-a3eman بازدید : 87 تاريخ : سه شنبه 29 آذر 1401 ساعت: 14:23